دخترک یه گوشه کز کره بود و تو عالم خودش سیر میکرد
جلو رفتم و علت پرسیدم
گفت میخوایم از اینجا بریم. مجبوریم بریم. محل کار بابام عوض شده! مامانم ولی همه ش گریه میکنه مامان بزرگم میگه دخترم! قسمت آباده دیگه، چاره ای نیست باید رفت!
حاج اقا! قسمت آباد جای خیلی بدیه؟!
گفتم اوووه خبر ندارین مگه؟! برو مامان و مامان بزرگتم بگو قسمت آباد اسم قبلی اونجا بوده! اون وقت آره ظاهرا جای خیلی خوبی نبوده الان ولی اسمش شده حکمت آباد!!
از وقتی اسمشو عوض کردند خیلی جای دلچسب و خوبی شده اتفاقا !!
دخترک رو روز بعد که دیدم سرحال و سرزنده بود
گفت بهشون گفتم یه کم به همدیگه نگاه کردن و بعد گفتن حق با حاج آقاست
الانم قراره به مناسبت رفتنمون مامانم برام مهمونی بگیره! حاج آقا خیلی ممنون.
گفتم قابل شما رو نداشت، زیباترین فرشته الهی!
پرشاش حالا دیگه تا خود خورشیدم میرسید!
درباره این سایت